دیدگاه دوم، فشار روانی را به عنوان یک پاسخ فیزیولوژیکی در نظر می‌گیرد و مبتنی بر نشانگان سازگاری عمومی «سلیه» می‌باشد ( لوولو۲، ۱۹۸۶).

 

    • دیدگاه سوم،فشار روانی را به عنوان یک محرک یا به عنوان پاسخ فیزیولوژیکی در نظر نمی گیرد، بلکه در آن دیدگاه فشار روانی به شبکه وسیعی از عوامل چون محرک-پاسخ ، ویژگی های فردی ، ارزیابی ها و سبک های سازشی گفته می شود که با یکدیگر تعامل دارند( استورا، ۱۹۹۹).

 

    • تمایز این دیدگاه ها از یکدیگر، در توجه آن به تفاوت های فردی می‌باشد، ‌بنابرین‏ اساس فشار روانی به عنوان عامل بیرونی است که توسط فرد در فضا و زمان معینی ادراک می شود و فرد دفاع های روان شناختی خود را برای مقابله با آن به کار می اندازد و عین حال نظام های خودکار زیست شناختی نیز با این دفاع های روان شناختی پیوند می‌یابند (استورا ، ۱۹۹۱).

۲-۳-۲مدل سه مرحله ای

 

مدل سه مرحله ای هانس سلیه حوزه مقابله با فشار روانی در سال های اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته است

 

[۱۴]

 

با آنکه در جامعه ، مشکل فشار روانی کاملاَ شناخته شده است. روان شناسان بالینی و سایرین، پژوهش دقیقی درباره رابطه فشار روانی بهداشت روانی را شروع کرده‌اند.در نتیجه این پژوهش ها دامنه وسیعی از روش های درمانی برای مقابله با اضطراب و فشار روانی فراهم آمد که هم اکنون در سراسر حوزه خدمات بهداشتی و زمینه‌های دیگر به کار بسته می‌شوند . هانس سلیه (۱۹۳۶) مدلی سه مرحله ای برای فشار روانی پیشنهاد ‌کرده‌است.

 

اوایل مدل را نشانگان سازگاری عمومی می خواندند. نخستین مرحله ، واکنش هشدار یا پاسخ «ستیزیا گریز » است. دومین مرحله، مقاومت است که بدن تلاش می‌کند جهت بازگشت به مرحله تعادل انجام دهد و سومین مرحله، مرحله افسردگی و یا فرو ریختن است. سلیه متذکر می شود که فشار روانی جزئی طبیعی از زندگی روزمره است و تمامی موجودات زنده از آن اثر می‌پذیرند.

 

سلیه بین دو نوع فشار روانی یعنی فشار و آشفتگی فرق قائل است.فشار، سطحی از فشار روانی است که ما را در جهت عمل مناسب بر می انگیزد و باعث می شود مشکلات را حل کنیم.آشفتگی در جایی مطرح است که عملکرد رو به زوال است و کارکرد سازگارانه بدن دچار گسستگی می شود و پاسخ ها اعم از فیزیولوژیکی ، شناختی، عاطفی یا رفتاری سازگارانه می‌گردد.

 

سلیه اظهار می‌دارد که فشار روانی وقتی خطرناک می شود که به طور غیر معمولی طولانی می شود و در اکثر موارد رخ می‌دهد و یا بر یک عضو خاص از بدن متمرکز می‌گردد (بخشی پور، ۱۳۷۷).

 

جدول ۲-۱ : عامل پاسخ های جسمانی، شناختی و رفتاری به استرس مارتین شفر (۱۹۹۱).

 

 

 

 

 

 

 

 

جسمانی شناختی رفتاری افزایش میزان ضربات قلب و فشار خون

 

انقباض عضلانی، بی تابی، سردرد، لرزش، آسم، جوش های پوستی، سرطان و…

 

نفس نفس زدن، گیجی، احساس سوزش،تعریق و بی حسی

اشکال در تمرکز

 

ناتوانی در تصمیم گیری

 

اختلال حافظه، فراموشی

 

افزایش افکار خود انتقادگرانه منفی

 

افکار غیر منطقی تحریک کننده

 

تفکر فاجعه آمیز و نگرانی

افزایش پرخاشگری، عصبانیت، انزوای اجتماعی

 

نوشیدن مشروبات، ‌سیگار کشیدن و…

 

مشکل در خواب رفتن،زود از خواب بیدار شدن

 

افزایش تمایلات وسواسی

 

فقدان میل جنسی و تغییر در مصرف غذا

۲-۳-۳نظریه زیست شناختی:

 

نظریه زیست شناختی استرس (نظریه جنگ یا گریز) ، این نظریه اولین بار توسط والتر کانئن۱ بیان شد. توجه کانون بیشتر بر روی واکنش فیزیولوژیکی انسان ها و حیوانات در پاسخ به خطر ادراک شده بود.کانون بر این عقیده بود که وقتی انسان و یا حیوان با خطری مواجه می شود احساس خطر باعث تحریک عصب سمپاتیک می شود و این فعل و انفعالات ما را برای پاسخ و واکنش جنگ و گریز آماده می‌کند و به همین دلیل نظریه جنگ و گریز نامیده می شود.در این نظریه این نکته قابل ذکر است که این واکنش در کوتاه مدت ، یک واکنش سازگارانه می‌باشد زیرا موجود را برای پاسخ سریعتر به خطر آماده می‌کند. اما اگر طولانی شود برای سلامتی مضر می‌باشد و باعث به هم خوردن تعادل حیاتی می شود و اگر ادامه یابد به سیستم بیولوژیکی آسیب می رساند (سارافینو، ۱۹۹۴).

 

نظریه سندرم سازگاری عمومی، یکی دیگر از نظریه های زیست شناختی استرس، نظریه هانس سلیه است که تمرکز اصلی وی نیز برواکنش ها و پاسخ های فیزیولوژیکی به محرک های استرس زا است و نظریه او به سندرم سازگاری عمومی مشهور می‌باشد که عبارت است از فرایند تلاش تعمیم یافته (عمومی)بدن برای اینکه از خودش در مقابل عوامل استرس زا دفاع نماید (فیست و براگون۲، ۱۹۹۸).

 

۲-۳-۴نظریه روانشناختی:

 

این نظریه ها مبتنی بر جنبه‌های گوناگون روانشناسی که شامل شخصیت،واکنش های احساسی،ادراکات و دامنه وسیعی از رفتارهای انسانی می‌باشد که در ذیل به معرفی تعدادی از آن ها می پردازیم.

 

نظریه فروید۳، به نظر فروید انسان ها دارای یک استرس فطری هستند و این ناشی از تکانه های درونی و تهدیدهای بیرونی است،رفتارهای به خصوصی به بروز اضطراب کمک می‌کند و دفاع های ناپسند و نا کارامد به رفتارهای روان رنجورانه و روان پریشانه منتهی می‌گردد. به نظر او دستگاه دفاعی مغز شامل مجموعه ای از فرایند های فکری یا مکانیزم های دفاعی است که این مکانیزم ها مجموعه ای از استرس های مقابله برای ‌برخورد با استرس است.

 

[۱۵]

 

    • نظریه یونگ۱، شخصیت انسانی را فرآیندی از خودیابی و مفهوم تفرد می‌دانست، تفرد ناشی از نیروی حیات معنوی است که وجود انسان و جهت زندگی او را مشخص می‌کند و به اعتقاد او خودآگاهی و تلاش برای درک بیشترخویشتن فرایند تفرد را افزایش می‌دهد.یونگ معتقد بود که فرایند تفرد ، تنش را کاهش می‌دهد و صرف وقت برای پی برد به اعماق ذهن باعث ایجاد وحدتی میان فرآیندهای ذهنی هوشیار و ناهوشیار و به دنبال آن احساس آرامش می شود که به آن تعادل روانی می‌گویند و او از تصویر سازی فعال در روش های آرامیدگی و مقابله ای استفاده می‌کند.

 

  • نظریه آبراهام مازلو۲به ویژگی های شخصیتی توجه خاصی داشت و از خصوصیات درونی اشخاص حرف می زند که به آن ها کمک می‌کند تا به مقابله با استرس برخیزند و به سلامت روانی برسند. او در نظریه خود، اشخاص

خودشکوفا را مطرح می‌سازد و به اعتقاد او این افراد می‌توانند به خودپذیری و عشق به خود دست یابند و ثابت می‌کنند که خودپذیری و عشق به خود ، ابزاری مهم و اساسی برای برخورد مؤثر با استرس هستند.

 

نظریه ویکتورفرانکل۳، به اعتقاد فرانکل، هر تجربه ای که احساس تالم عاطفی را سبب گردد، معنای هدفمندی را دنبال می‌کند. رنج همانند شادی، بخشی از زندگی و عشق است و رنج و تالم را تجربه ای جهانی می‌داند که در اعتلای توانمندی های انسان و تکامل زندگی او نقش مهمی را ایفا می‌کند.

 

خوش بینی غم انگیز که فرانکل ‌به این اصطلاح اشاره می‌کند و منظورش این است که بتوانیم رنج را به تجربه ای معنی دار تبدیل کنیم و از این تجربه درسی بیاموزیم.به اعتقاد فرانکل تا حدی استرس نقش مهمی در سلامت جسمانی ایفا می‌کند و تنش درونی میان انسان‌ها امری اجتناب ناپذیر است، اما سلامتی ذهن وابسته به تنشی است

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...