خلاقیت: افراد توانمند به حفظ وضع موجود راضی نیستند.

 

استقلال: افرادتوانمند استقلال رأی دارند و در قبال خود مسئولیت پذیرند.

 

انعطاف پذیری: افرادتوانمند تغییر در زندگی شخصی و کاری خود را به راحتی می‌پذیرند.

 

تمایل به اذعان و اصلاح اشتباه دارند.

 

دارای روابط انسانی هوشمندانه هستند.

 

۳-۴-۲-مدل شناختی توماس و ولتهوس درباره ی توانمند سازی روانشناختی

 

مدل شناختی توماس و ولتهوس (۱۹۹۰) به زنجیره ی یادگیری اجتماعی درباره ی محرک[۸۳]، ارگانیسم[۸۴]، رفتار [۸۵]و پیامد[۸۶] (S-O-B-C) شباهت دارد. ‌بنابرین‏، بر فرایند های شناختی درون فردی که فرد را توانمند می‌سازد تمرکز می‌کند. مرکز مدل بر مداخلاتی نیست که هدایت کننده و سوق دهنده ی فرد در جهت توانمندسازی باشد، بلکه بر فرآیندهای درون فردی است که یک حالت توانمند شده در درون فرد ایجاد می‌کند. مدل به تجربه ی فرد از معنی داربودن، خود-تصمیم گیری، شایستگی ‌و موثر بودن تمرکز می‌کند (تایمون[۸۷]،۱۹۹۸).

 

هسته ی اصلی مدل چرخه ای جاری از تعامل بین رویدادهای محیطی، فرآیندهای شناختی و رفتار است. رویدادهای محیط، اطلاعاتی برای فرد درباره ی پیامدهای رفتار جاری و رویدادهای مربوط به رفتار آینده برای فرد فراهم می‌کند. این اطلاعات مربوط به محیط، ارزیابی فرد از وظایف، ارزیابی موقعیتی را شکل می‌دهند. این ارزیابی از وظایف به فرد انرژی می‌دهند و رفتار او را تقویت می‌کنند(توماس و ولتهوس،۱۹۹۰).

 

ارزیابی از وظایف: یا ارزیابی های موقعیتی همان فرآیندهای شناختی هستند که به عنوان تفسیرها و سازه هایی از واقعیت دیده می‌شوند نه ضبط صرف واقعیت های عینی. فرد با پردازش اطلاعات نسبتاً مبهمی که از محیط دریافت می‌کند، ارزیابی یا قضاوت هایی درباره ی تکالیف خاص انجام می‌دهد. توماس و ولتهوس(۱۹۹۰)چهار بعد ارزیابی را به عنوان ابعاد شناختی انگیزش درونی نام می‌برند. این چهار بعد اثرات انگیزشی مضاعفی دارند. ارزیابی های موقعیتی، ترکیبی از عوامل انگیزش درونی (حالت های روانشناختی) فراهم می‌کنند که عبارتند از: معنی داربودن، انتخاب یا خود تصمیم گیری، شایستگی و مؤثر بودن. فرد از طریق ارزیابی های موقعیتی، قضاوت هایی(معنی داربودن، شایستگی، و …) درباره ی وظایف خاصی که به آن ها می پردازد انجام می‌دهد (توماس و ولتهوس،۱۹۹۰). این عناصر انگیزه ی درونی را که تحت عنوان توانمندسازی روانشناختی (اسپریتزر،۱۹۹۵) معرفی می‌شوند از طریق تأثیرشان بر رفتار و پیامدهای بعدی به عنوان آغاز کننده ی چرخه های خود تقویت کننده دیده می‌شوند؛ ‌بنابرین‏، تأثیری همانند کیفیت پیش گویی های خودکام بخش[۸۸] دارند (تایمون،۱۹۹۸).

 

هر یک از این چهار مؤلفه در جریان دوره فعالیت می‌توانند به عنوان تقویت درونی عمل کنند. یعنی هر مؤلفه پاداشی است که فرد می‌تواند در جریان دوره ی فعالیت به خودش بدهد؛ پاداشی که تلاش مستمرش را تقویت می‌کند. در واقع هر یک از این مؤلفه ها توسط نظریه پردازان اولیه به عنوان یک نیاز یا تقویت کننده درونی مجزا مورد بررسی قرار گرفته شده اند(توماس و ولتهوس،۱۹۹۰).

 

انگیزش درونی انجام وظایف متعاقب نه تنها از رویدادهای بیرونی بلکه از شیوه ای که آن رویدادها تفسیر می‌شوند نیز تأثیر می پذیرد. به همین شکل دو عنصر درون فردی دیگر نیز به مدل اضافه شده اند تا بهتر دگرگونی و نوسانات ارزیابی وظایف را توضیح دهند که عبارتند از: ارزیابی های عمومی [۸۹]و سبک های تفسیری[۹۰].

 

این دو عامل به عنوان میانجی گر و تعدیل کننده ی اثرات مداخلات بر ابعاد توانمندسازی روانشناختی دیده می‌شوند(توماس و ولتهوس،۱۹۹۰؛ تایمون،۱۹۹۸).

 

ارزیابی عمومی: باورهای تعمیم یافته فرد درباره معنی دار بودن وظایف، انتخاب و خود-تصمیم گیری و شایستگی انجام وظایف و مؤثر بودن هستند که به طور استقرایی از ارزیابی وظایف خاص در گذشته شکل گرفته اند و در زمان حال به توانمندسازی روانشناختی فرد تأثیر می‌گذارند. اما ارزیابی موقعیتی به طور قیاسی تا اندازه ای از ارزیابی های عمومی شکل می گیرند(توماس و ولتهوس،۱۹۹۰).

 

سبک های تفسیری و شناختی:بر اساس نظر توماس و ولتهوس(۱۹۹۰) تمایلاتی هستند درباره پردازش تفسیری فرد از رویدادها که در سه گروه عمده طبقه بندی می‌شوند:

 

الف)سبک ارزیابی: به تفسیر فرد از اینکه کارها چگونه پیش می‌روند، اشاره می‌کند. به عبارت دیگر سبک ارزیابی به استانداردهای شخصی که فرد برای ارزیابی کردن پیامدها به کار می‌برد، اشاره می‌کند.

 

ب)سبک اسنادی: به تفسیر فرد از اینکه چه چیزی باعث رویدادهای گذشته شده است، اشاره می‌کند. به عبارت دیگر سبک اسنادی به باورهای فرد درباره ی علل موفقیت یا شکست اشاره می‌کند.

 

ج)سبک تصوری: به تفسیر فرد از اینکه در آینده چه اتفاقی خواهد افتاد اشاره می‌کند. به عبارت دیگرسبک تصوری به تصورات شناختی فرد درباره ی رویدادهای آینده اشاره می‌کند، یعنی تجسم فکری یا پیش‌بینی های فرد درباره ی آنچه که می‌تواند باشد.

 

در واقع سبک های تفسیری به عنوان تعدیل کننده هایی مطرح شده اند که بر ارزیابی های موقعیتی تأثیر می‌گذارند. به علت نقش کلیدی سبک های تفسیری در چرخه ی انگیزشی، فرد ممکن است به طور روانشناختی خودش را توانمند یا ناتوان درک کند و باعث چرخه های خودارتقا دهنده[۹۱] یا خودناتوان[۹۲] کننده شود.

 

مداخلات توانمند کننده: مداخلات توانمند کننده جهت افزایش دادن ارزیابی های موقعیتی(حالت های روانشناختی) شیوه های تأثیر گذارنده ای بر متغیرهای مدل فراهم می‌کنند؛ همچنین در ارزیابی های عمومی افزایش تدریجی ایجاد می‌کنند. دو راهبرد عمومی مشخص شده اند: ایجاد تغییر در رویدادهای محیطی که پایه های ارزیابی موقعیتی هستند؛ ایجاد تغییر در سبک های تفسیری (شناختی) که فرد بر اساس آن ها رویدادهای محیط را تفسیر می‌کنند.

 

۵-۲- نتیجه گیری

 

خلاقیت و توانمندسازی در بسیاری از جهات مشابه اند. آن هاعبارت منحصر به فردی از استقلال، ریسک پذیری، اعتماد به نفس و تعهد هستند. افراد توانمند با ویژگی های اعتماد به نفس، خودآگاهی، خود کنترلی و خود ‌کارآمدی، تخیل گرا، و خوش بین مشخص می‌شوند، آن ها همچنین محیط را انعطاف پذیر می دانند. این ویژگی ها تشابه قابل ملاحظه ای با توصیف ویژگی های افراد خلاق دارند. در واقع می توان گفت که خلاقیت تنها در افراد توانمند اتفاق می افتد یا اینکه خلاقیت از توانمندی ناشی می شود.(ولتهوس،۱۹۹۰)

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...